نظرمن

فیلمنامه سریال : وضع اقتصادی بعد از هدفمندی یارانه ها ( 1 )

قسمت اول : کلاس ورزش درزمین ورزش دانشگاه ، چند دانشجوی دختر و پسر که با هم نامزد هستند درحال گفتگو می باشند :

دانشجوی پسر اول : بچه ها من می خوام زمان ازدواجمو عقب بندازم .

نامزدش : برای چی ؟ چرا قبلا چیزی به من نگفتی ؟

دانشجوی پسر اول : آخه عزیزم ترسیدم از دستم ناراحت بشی . میدونی چون من همه سرمایه ای رو که برای اجاره یک آپارتمان کنار گذاشته بودم ، سال قبل دادم و سکه خریدم .

نامزدش : خوب اینکه کار بدی نبوده . همه مردم هم اینکار رو کردن .

دانشجوی پسراول : چه خوب ، پس تو هم راضی هستی ... ولی یه اشکالی پیش اومده ... اونم اینه که قیمت سکه ها الان همون قیمت پارساله و هیچ سودی نکردم . ولی قیمت اجاره اپارتمان حداقل 50 % بیشتر شده و من دیگه نمی تونم فعلا ازدواج کنم .

نامزدش ( با عصبانیت ) : وایستا ببنیم ، این بود که اینقدر ادعا می کردی من اقتصاد خوندم . حالا من جواب پدر و مادرمو چی بدم .... فرار پسر از زیر ضربات دختر ...

 


دور بعدی مذاکرات ...

دیروز از طرف یکی از دوستان دعوت شدم که در جلسه ای شرکت کنم . پیش خودم گفتم ، پس بالاخره وقت به منم رسید تا نظر مو بگم . گفتم : جلسه در خصوص چه مسئله ایه ؟ گفت : چیز خاصی نیست ... جلسه اول دور اول مذاکرات بود ، حالا می خواهیم دور بعدی شو برگزار کنیم و از تو هم می خواهیم دست دونفر رو بزاری تو دست هم . اینکار رو میکنی ؟ کمی مگث کردم و گفتم : باید کمی فکر کنم . گفت : این که دیگه فکر کردن نداره . گفتم : بستگی داره ! گفت : به چه چیزی بستگی داره ؟ گفتم : اینکه بدونم دو طرف مذاکره مرد هستن یا زن ؟ گفت : فکر کن یکی شون زنه و دیگری هم مرد . گفتم : خوب من هیچ وقت حاضر نیستم دست یک مرد رو تو دست یک نامرد بذارم ! دو طرف مذاکره حتما باید مرد باشن و روی حرفشون هم وایستن تا من بتونم بین شون صلح و صفا برقرار کنم . گفت : معلومه حسابی قاط زدی دوست عزیز ! جلسه که مذاکرات هسته ای نیست که تو می خوای مرد و نامرد رو توش پیدا کنی . گفتم : پس چیه ؟ گفت : دعوای بین زن وشوهره ، که میخوایم آشتی شون بدیم . حالا می آی یا نه ؟ گفتم : خوب پس باید بیشتر فکر کنم ...!

 


حس موتورسواری

امروز که به محل کارم رسیدم یکی از دوستان همکار را دیدم که با موتوربه محل کار اومده ، با تعجب دستش رو گرفتم و گفتم : مرد حسابی قبلا که مجرد بودی با خودروی شخصی سرکار می اومدی ، حالا الان که متاهل شدی ، رفتی موتور خریدی ؟ هیچ هم حساب اینو نمی کنی که کلاس موتور به تو نیماد . همکارم که ازاین برخورد اول صبحی من تعجب کرده بود ، با من و من گفت : آخه میدونی موتور سواری یه حسه دیگه ای داره ، از طرفی هم ، موتور مزایای زیادی توی این شهر داره که منو مجبور کرد تا این موتور رو بخرم و استفاده از ماشینو بزارم برای آخر هفته ها . گفتم : ببنیم یعنی وقتی مجرد بودی این مزایای موتور رو نمی دونستی وتازه الان اونو کشف کردی ؟ تازه اینو به من نگو ، چون اگر موتور سوار نیستم ولی پشت ترک موتور سوارها سوار شدم و میدونم چه مزایایی داره ، فقط اینو از تو به عنوان یه بهانه نمی تونم قبول کنم . پس باید راستشو بگی تا اگر مورد خوبی بود ، منم از اون استفاده کنم . همکارم با کمی تامل گفت : آخه نمی دونم اگر بهت بگم چه جوری باهام برخورد میکنی ؟ گفتم : تو بگو ، نگرانم نباش . گفت : همانطور که میدونی من خودم ماشین دارم ولی از زمانیکه ازدواج کردم رابطه ام با همسرم کمی رسمی تر از دوران نامزدی ام شده و وقتی تو ماشین می شینیم احساس می کنم از من فاصله گرفته و ارتباط رسمی تری پیدا می کنیم . ضمنا،همین چند شب پیش داشتم فیلم رضا موتوری رو نگاه می کردم دیدم هنر پیشه نقش اول فیلم وقتی که هنر پیشه نقش اول زنو ، سوار موتور این طرفو و اون طرف میبره ، احساس میکنه داره پرواز میکنه .گفتم : خوب توی دوران نامزدی که با همسرت بیرون می رفتی این حس و نداشتی ؟ گفت : آخه اون موقع همین که به هم نگاهم می کردیم از کنار هم بودن لذت می بردیم ، ولی الان دیگه یه جور دیگه ای شده . گفتم : خوب این از اثرات ازدواج ، ولی چه ربطی به موتور خریدن تو داشت ؟ گفت : عجیبه که متوجه نشدی ؟ خوب بابا ، وقتی همسرم ترک من سوار میشه ، احساس میکنم ارتباطمان بیشتر شده ، دیگه چه جوری برات توضیح بدم . یه کمی فکر کردم دیدم همچین بدم نمیگه ، فقط مشکل اینجاست که نه من بلدم موتور سوار بشم ، نه خودمو و خانمم از موتور سواری خوشمون می آد ، نه رابطه امون این قدر سرد شده که مجبور بشم موتور بخرم تا به حس موتورسواری دست پیدا کنم .     


دوست قدیمی و زن بعدی

چند سال پیش در راه بازگشت از محل کار به خانه با یکی از دوستان قدیمی دوران دبیرستان برخورد کردم که از سر و وضعش پیدا بود که از زندگی خوبی برخوردار شده بود . پس از سلام و احوالپرسی حال خانم و بچه هاش رو که پرسیدم گفت : کدام یکی اش رو میگی ؟ گفتم : مگه چند تان ؟ گفت : آخه تجدید فراش کردم . پرسیدم : چطور ممکنه خانمت این موضوع رو قبول کرده باشه ؟ گفت : خوب شاید اولش خودمم فکر نمی کردم قبول کنه ، ولی وقتی که بهش گفتم که دوست دارم تعدا بچه هام زیاد باشن و تو هم سرکار مشغول هستی و وقت نگهداری از تعداد بیشتر از دو تا بچه رو نداری ، تازه فرهنگ جامعه ام عوض شده ؟ گفتم : آره از قضا خانمهه دیگه زیر بار این یکی نمیرن . گفت : از اون نظر که نه ! گفتم : پس از کدوم نظر ؟ گفت : الان دیگه مد نیست دو تا بچه کسی بیشتر بیاره . گفتم : درسته . واقعا اگر الان هرکسی بیشتر از دوتا بچه بیاره ، همه بهش یه جور دیگه ای نگاه میکنن . گفت : خوب دیگه من که علاقه به داشتن بچه زیاد دارم با خانمم صحبت کردم و راضی شد تا منم زن بعدی رو بگیرم . تا بتونم از اونم ، دو تا بچه داشته باشم . گفتم : آخه مگه می تونی عدالت و بینشون رعایت کنی ؟ گفت : از نظر مالی که مشکلی ندارم . از نظر وقتم ، چون خانمم از صبح تا بعد از ظهر سرکاره ، می تونم با زن بعدی باشم که تو خونه است و سرکار نمی ره . حالا سعی می کنم یه جوری عدالتو بینشون رعایت کنم . پس از خداحافظی از اون ، پیش خودم گفتم چطور تا الان خودم به این فکر نیافتادم ؟ برای همین وقتی خونه رسیدم سر صحبت رو با خانمم باز کردم که بله ، منم دوست دارم چند تا بچه داشته باشم و چون تو سرکار هستی و وقت نگهداری از بچه ها رو نداری و از طرفی ، فرهنگ چامعه دیگه عوض شده و زشته که دو تا بچه بیشتر داشته باشیم . پس چکار کنیم ؟ هنوز این جمله از دهنم درنیامده بود ، که زنم با هیجان خاصی گفت : منم چند وقتی که تو همین فکرم و میخواستم با تو صحبت کنم . گفتم : خوب ، چه فکری کردی ؟ گفت : الان چند وقتی که حوصله سرکار رفتن رو ندارم و میخوام دورکاری از اداره بگیرم و بشینم تو خونه . گفتم : دیگه ؟ گفت : خوب وقتی تو خونه باشم دیگه فرصت بیشتری دارم تا به بچه ها برسم . پس خوبه که تعداد بچه ها رو به 4 تا افزایش بدیم . گفتم : آخه ... گفت : دیگه آخه نداره ، تو که به داشتن بچه علاقه داری و منم نظرم اینه که نباید با مد جامعه زندگی کرد ، هرکسی یه جور فکر میکنه و این مسایل مد و مد بازی ور نمی داره . حالا الان صاحب 4 تا بچه هستیم و امید به این داریم که در سن بالا عصای دست ما باشن .

 nf00076028-1


آیا فاجعه اقتصادی در راه است؟

زیبایی علم اقتصاد در این است که آنقدر متغیر های زیادی برای ارائه یک طرح یا فرضیه درآن زیاد است که نمی توان به راحتی گفت که تمام متغیر ها را پیش بینی کرده ام و دیگر هیچ مشکلی در اجرای آن پیش نمی آید . مساله هدفمند کردن یارانه ها نیز ازآن نمونه طرحهایی است که دولت و کارشناسان با اطمینان خاصی از پیش بینی تمام متغیرها در آن سخن می گفتند ولی در عمل سال 1390 را می توانیم سال فاجعه باری برای اقتصاد کشور بدانیم . ودلیل آن را نیز در یک کلام باید کاهش 50 % از ارزش پول کشور دانست . چیز خیلی عجیب و غریبی که در سال 1390 اتفاق افتاد این بود که با ذخایر بالای ارزی که کشور دارد و حداکثر حجم پولی برابر 350 هزار میلیارد تومان که تاپایان سال اعلام گردید ، چگونه دولت نتوانست یا نخواست تا که جلوی کاهش ارزش پول را بگیرد ؟ درصورتیکه خود می دانست کاهش ارزش پول تمام اقدامات خوبی که برای هدفمندی یارانه ها انجام داده را از بین می برد .

 آیا دولت پیش بینی اینکه با افزایش قیمت سوخت قاچاق آن به خارج کاهش میابد و منجر به تقاضای ارز از طرف بخش زیر زمینی کشور خواهد شد را ننموده بود ؟ حالا موضوع این است که با اجرای مرحله دوم طرح هدفمندی یارانه ها و با توجه به اینکه دولت می خواهد کار را یکسره نماید ( به دلیل تحریمها بهتر است که این کار صورت گیرد ) آیا باید منتظر یک فاجعه در اقتصاد ایران بود ؟ بطوریکه ارزش پول آنقدر کاهش یابد که علاوه بر از بین رفتن تمام اثار هدفمندی یارانه ها ، دیگر نتوانیم جلوی تورم سرسام آور ان را بگیریم و دور باطلی که از گذسته در اقتصاد ایران بود با شدت هر چه بیشتر اقصاد را از پای دراورد . باید منتظر ماند و دید ! 


چگونه میلیاردر شدم

به خاطر دارم که چندسال پیش در یکی از شبکه های تلویزیونی خبرنگاری به موضوع کار بچه ها در تابستان پرداخته بود و برای آشنایی بیشتر با زندگی این بچه ها به خیابانهای شهر رفته و با آنها مصاحبه می کرد . یک بچه حدودا 12 ساله که با سینی روی سرش اقدام به فروش بامیه می کرد در جواب اینکه درآمدش روزانه چه مقدار می باشد عددی را اعلام کرد که خبرنگار با شنیدن آن فورا اقدام به قطع برنامه کرد تا بچه های دیگر با شنیدن آن درس و مدرسه را ول نکرده و بیافتند دنبال کاسبی ! حالا فیلمی ساخته شده تحت عنوان چگونه میلیاردر شدم که با توجه به عدم استقبال سینماروها از اکران خارج گردید . از آنجا که اکثر مردم علاقه خاصی به نحوه میلیاردر شدن آدمهای مختلف دارند عدم استقبال تماشاچیان خود با ابهام مواجه است . بالاخره اگر فیلم فوق هیچگونه پیامی نیز برای مخاطبان نداشت یکی از راههای میلیاردر شدن را به آنها آموزش می داد ! و از آنجا که ما ایرانیها با یک جرقه کوچک می توانیم به ایده های خیلی خوبی در زندگی خود دست بیابیم پس نباید از دیدن این فیلم به راحتی می گذشتیم . البته شاید راههای میلیاردر شدن را دیگر اکثر مردم به خوبی بلد شده اند که انگیزه برای دیدن اینگونه فیلمها را از دست داده اند . به نظر من می توانیم با توجه به اینکه در خارج از کشور نیز باشگاههایی برای میلیاردرها ایجاد گردیده ، ما نیز در داخل کشور به ایجاد این باشگاهها اقدام نماییم . به نظر شما شرایط عضویت در این باشگاه را در داخل کشور چگونه تعیین کنیم ؟ اینکه هر کسی در شهرهای بزرگ دارای 250 متر خانه از خودش باشد یا دارای مغازه ای 50 متری یا دارای ویلایی در خارج از شهر یا .... ! اگر این باشگاه را تاسیس کنیم ، کسی خواستار عضویت درآن خواهد شد ؟ البته با در نظر گرفتن اینکه با شناسایی این افراد ، باید احتمال حذف یارانه و گرفتن مالیات را هم در نظر گرفت . ولی به هر حال پیشنهاد من به شما این است که حداقل دیدن این فیلم را از دست نداده ، تا شاید برای شما نیز فتح بابی برای میلیاردر شدن باشد . 

 


تعداد خانوار یا بعد خانوار ، کدام طرح جواب می دهد ؟

بعد از گذشت بیش از 25 سال از طرح تنظیم خانواده جهت کاهش تعداد زاد و ولد ، هم اکنون به جایی رسیده ایم که مجبوریم جهت منفی نشدن جمعیت برای تشویق خانواده ها برای افزایش تعداد زاد و ولد جایزه بدهیم . درحالیکه با توجه به فرهنگ سازی که دراین مدت انجام گرفته و با افزایش سن ازدواج و سطح تحصیلات وکاهش قدرت خرید مسکن ( حداکثر 2 خوابه ) ، دیگه نمی توانیم به امید این باشیم که تعداد بچه ها در هر خانواده از 2 تا بیشتر شود . به نظر من طرح فوق نمی تواند پاسخگوی مشکلات جمعیتی کشور باشد . پس باید به ازدواج جوانان بیشتر پرداخته شده تا اگر بعد خانوار را نمی توانیم افزایش دهیم تعداد خانوار را افزایش داده تا شاید با افزایش تعداد خانوار بتوانیم به افزایش رشد زاد و ولد امیدوار باشیم . البته شاید هزینه های افزایش تعداد خانوار بیشتر از طرح جایزه دادن باشد ، ولی درصورت اجرای این کار بازار ایران نیز توسعه پیدا نموده و می توان هزینه های اجرای آن را تامین کرد .

 


توجه مینمویی

تاکنون سریالهای تلویزیونی زیادی جهت نشان دادن زندگی افرادی که با فقر دست و پنجه نرم می کنند ساخته شده ، که دربیشتر این سریالها امید خانواده فقیر به این است که یا کسی پیدا شده و دست آن را بگیرد یا از راههای غیر قانونی دست به اعمالی بزند که در اخر نیز شرمنده اهل و عیال و دوست و آشنا شود . در یکی از این سریالهای تازه پخش شده کارمندی با 30 سال سابقه که منتظر دریافت وام ضروری برای ازدواج دختر خود است و تمام سرمایه خود را جهت پیش فروش یک واحد آپارتمان داده و مستاجر است ، با دریافت حکم بازنشستگی خود تا مرز سکته نیز می رود . و با نامردی از طرف دوست نزدیک خود که اورا از خانه اش بیرون نموده مواجه شده و با کمک دختر ترشیده ای که برای رسیدن به ارثیه پدرش مجبور است به یک مرد اطمینان کرده و با او ازدواج نموده تا از دست بردار نامردی که می خواهد سهم ارث خواهر خود را بالا بکشد ، خلاص گردد ، آشنا شده و با کمک او به وضع خود سر و سامان دهد . آیا این سریال با تمام طنزی که جهت از بین بردن فضای سنگین و تلخ آن بکار رفته ، جز نا امیدی در بین حداقل ، افراد حقوق بگیر و قشر متوسط جامعه چیز دیگری برای گفتن دارد . آیا نمی شود سریالی ساخت که کارمندی که در طول 30 سال فعالیت خود با افزایش تجربه به مدارج بالاتر رسیده و از طرف اداره یا اصلا با تلاش خود صاحب زن و فرزند و زندگی شده و با دریافت پاداش بازنشستگی و سرمایه گذاری آن ، بچه های خود را به سر و سامان رسانده و ادامه زندگی خود را برای استفاده از سایر توانمندی های خود که تا آن زمان فرصت پیدا نکرده تا به منصه ظهور برساند ، ادامه دهد . آیا واقعا وضعیت قشر متوسط جامعه ما اینقدر مفلوکانه است . درحالیکه من چنین چیزی در جامعه مشاهده نمی کنم و تازه افراد زیادی برای استخدام در یک سازمان سرو دست می شکنند . اگر عاقبت همه کارمندان و حقوق بگیران شبیه این افراد باشد پس باید سریالی بسازیم که هیچکس حاضر نیست به استخدام سازمانی درآمده و همه به فکر کار در بازار آزاد باشند و به زندگی مرفه ای برسند .

 توجه مینمویی!!!


دور باطل در اقتصاد ایران

 پس از پایان جنگ 8 ساله ایران و عراق در سال 1367 ، برنامه های پنج ساله توسعه با رویکرد جایگزینی واردات شروع شد . در این برنامه ها با توجه به اینکه جهت اجرای طرحهای عمرانی نیاز به سرمایه وجود دارد و از طرفی سرمایه گذاری خارجی با وجود تحریمهای خارجی وارد کشور نمی گردید ، لذا اقدام به خلق پول و افزایش نقدینگی در جامعه گردید ، که همین امر منجر به افزایش نرخ ارز در کشور شده و پس از مدتی طرح تعدیل اقتصادی جهت یکسان نمودن نرخ ارز به اجرا درآمد . از انجایی که در طرح فوق افزایش نرخ ارز بسیار بیش از نرخ واقعی آن درنظر گرفته شد، بنابر این منجر به افزایش نقدینگی و کاهش ارزش پول ملی گردید و شاید بدتر از آن موجب شد که رشد نقدینگی هر سال بیش از سال گذشته شده و اقتصاد کشورواردیک دور تسلسل گردیده که هنوز نیز نتوانسته ازاین گرداب بیرون برود . بطوریکه هر ساله ما با تورمهای بالایی در اقتصاد مواجه هستیم و برای جبران آن مجبور به افزایش نقدینگی و بودجه کل کشور می گردیم و همین نقدینگی موجب ایجاد تورم بالا و کاهش ارزش پول ملی در سال بعد می گردد . حال سوالی که در اینجا مطرح است زمان خاتمه این وضعیت است ؟ از انجا که ما طرح هدفمند کردن یارانه ها را نیز به اجرا در آورده ایم که خود این موضوع نیز باعث افزایش نقدینگی در جامعه گردیده و این دور تسلسل را با شدت بیشتری ادامه دار می کند ، پس ما باید تا پایان طرح هدفمند کردن صبر نماییم و پس از ان با یک بودجه ریزی قوی که درآمدهای حاصل از فروش نفت خام نیز از آن حذف گردیده ، اقدام به کاهش سالنه بودجه سالانه نماییم تا حجم نقدینگی را حدودا ثابت نگه داشته و پس از آن به افزایش پول ملی اقدام نماییم تا این دور تسلسل برعکس حرکتی که تاکنون داشته حرکت نماید .

 


پاشنه آشیل اقتصاد ایران

درطول سالهای پس از انقلاب و در دولتهایی که آمدند و رفتند ارائه یک الگوی مناسب از اقتصاد اسلامی همواره مدنظرحکومت اسلامی بوده است. با توجه به اینکه شعار اصلی انقلاب ما حمایت از کوخ نشینان در برابر کاخ نشینان بوده ، لذا اگر به مهمترین اقدامی که هر دولتی پس از انتخاب مردم بر سرکار آمده ، بخواهیم اشاره کنیم ، حمایت از محرومان جامعه می باشد . همانگونه که در سالیان گذشته به تجربه ثابت شده اگر دولتی از این مساله انحراف پیدا کند ، اقداماتش مورد قبول اکثر جامعه قرارنخواهدگرفت . دولت فعلی نیز باتوجه به همین موضوع شعار خود را حمایت از محرومان جامعه قرار داد و اقدامات اساسی درخصوص اشتغال و ساخت مسکن و پرداخت یارانه ها وسفرهای استانی را آغاز نمود ، که البته تا رسیدن به نتیجه مطلوب فعلا میبایست صبر کرد . به نظر من اگر دولت در زمینه طرحهایی که جهت حمایت از محرومان اجراء می نماید دچار شعار زدگی گردد نه تنها نمی تواند به اصل قضیه بپردازد ، بلکه برعکس پشتوانه اصلی انقلاب که مردم باشند را نیز از دست داده و فاصله ملت با دولت را افزایش می دهد . تعدادی از طرحهای دولت که تاکنون منجر به ایجاد اختلاف نظر در بین صاحب نظران شده ، نشان دهنده این شعار زدگی می باشد ، که دولت نیز از انجام آنها بطور ضمنی صرف نظر نموده است . این سوال اساسی هنوز بی پاسخ مانده که با توجه به گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی و با درآمدهای سرشار نفتی چگونه است که هنوز ما با حدود 20 میلیون نفر انسان تحت پوشش کمیته های امداد ، که از پرداخت حداقل های زندگی نیز به آنها پرهیز داریم ، روبروییم . و یا چرا به بیکاران کشور حاضر نیستیم حداقل حقوق بیکاری پرداخت نماییم . آیا زمان آن فرا نرسیده که حمایت از محرومان را نه در شعار بلکه در عمل ، آنهم در سالی که با تهاجمات مختلف اقتصادی و فرهنگی مواجه هستیم ، انجام دهیم . بنابراین امروز رادریابیم که شاید فردا فرصتی برای جبران آن پیدا نکنیم .